گرچه مدتی است از پایان بیست و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر گذشته، اما این رویداد فرهنگی باید به عنوان یک پدیده معنادار، همچنان هدف بررسی و تأمل قرار گیرد. این دوره از جشنواره فیلم فجر هم مثل تمام دوره های قبلی آن دارای فراز و نشیب ها و نقاط ضعف و قوت بود، اما برخی اتفاقات و مسائل باعث شدند که این همایش تبدیل به جشنواره ای منحصر به فرد شود. حضور پرشمار آثار و قرار گرفتن فیلم هایی از نسل ها، طیف ها و جریان های مختلف سینمایی ایران در کنار یکدیگر، نمودار خاص و واضحی را درباره وضعیت کنونی و افق پیش روی هنر هفتم در این کشور را ترسیم کرد.
یکی از نمودهای قابل شناسایی، انحطاط و سقوط سنگین فیلمسازان مدعی روشنفکری است. به طوری که غالب کارگردان هایی که در این طیف قرار می گیرند، فیلم هایشان علاوه بر این که دچار پس رفت محسوس و مشهودی شد، به ورطه ابتذال و تهی شدگی اخلاقی نیز افتادند. نمونه های چنین آثاری «اسب حیوان نجیبی است» به کارگردانی عبدالرضا کاهانی، «پرتقال خونی» ساخته سیروس الوند، «یکی از ما دو نفر» اثر تهمینه میلانی، «چیزهایی هست که نمی دانی» ساخته فردین صاحب الزمانی و... است.
سینمای شبه روشنفکری ایران تا پیش از این مبتلا به افیون هایی چون سیاه نمایی، پوچ گرایی و انفکاک از مردم و فرهنگ بومی جامعه خویش بود، اما فیلم های مذکور گویای آن هستند که این جریان سینمایی دچار یک بیماری جدید هم شده است؛ ابتذال! تاکنون ابتذال فقط به فیلم های عوام پسند و کمدی های سخیف محدود می شد، حالا فیلم های مدعی تفکرو اجتماعی بودن نیز دچار این انحطاط شده اند.
نکته دیگر این است که اگر به سابقه سازندگان فیلم های بالا نگاهی کنیم، نوعی نزول پله به پله در کارنامه آنها می بینیم. به این معنی که این فیلمسازان در سال های گذشته با هر یک از آثار خود چند قدم به عقب برداشتند و فیلم اخیرشان هم که در جشنواره رونمایی شد، نسبت به آثار گذشته آنها به مراتب ضعیف تر است. فیلم جدید کاهانی، از فیلم های قبلی اش خیلی سطح پایین تراست و این حکم درباره میلانی، الوند و... نیز صدق می کند. بیست و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر نشان داد که کارگردان های این جریان، دیگر حرفی برای گفتن ندارند و باید کارشان را تمام شده دانست. مگر این که در روش، منش و بینش خود تجدیدنظر کنند و آثاری در شأن جامعه و فرهنگ ایرانی بسازند.
این مسئله درباره فیلمسازان نسل های قدیمی سینمای ایران نیز حکم می کند.
مسعود کیمیایی مدت هاست هیچ فیلم خوبی نساخته است. فیلم «جرم» او نیز سطحش پایین تر از حد متوسط سینمای ایران است. داریوش مهرجویی نیز با فیلم «آسمان محبوب» نشان داد که حرف تازه ای برای گفتن ندارد. محتوای فیلم او تکرار آثار قبلی اش است و فیلمنامه آن به قدری ضعیف و آماتور است که گویی یک دانشجوی تازه وارد سینما آن را نوشته است.
یکی از تأثیرات انقلاب اسلامی و به خصوص هشت سال دفاع مقدس بر فرهنگ و هنر ایران زمین، رویش نسل جدیدی از سینماگران بود که توانستند آرمان ها و ارزش های دینی و انقلابی را در سینمابه تصویر بکشند. این نسل در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 فیلم های بسیار خوب و ماندگاری را از خود به یادگار گذاشت. اما با گذشت زمان، برخی از اعضای این طیف از سینماگران نیز دچار تغییراتی شدند. تا آنجا که در سال های اخیر فیلم های ضعیف و نه چندان دلچسبی را ساختند و حالا دیگر باید آنها را نسل سوخته بدانیم.
یکی از ویژگی های بیست و نهمین جشنواره بین المللی فیلم فجر، رو شدن بیش از پیش افت این نسل بود. به طوری که آثار اخیر آنها که امسال به نمایش درآمد، نسبت به فیلم های قبلی شان دچار افت فاحشی بود.
فیلم «گزارش یک جشن» به کارگردانی حاتمی کیا، پس رفت او را به خوبی نشان می دهد.
کمال تبریزی هم با «خیابان های آرام» نشان داد که دور شدن از اصل خویش چگونه می تواند باعث خشکاندن ذوق و استعداد هنری شود. این فیلم نیز به طور نامطلوبی ضعیف و پیش پا افتاده است.
سیدرضا میرکریمی هم که البته نسبت به این طیف جوانتر محسوب می شود، در مسیر نزول است. به گونه ای که پس از اوج گرفتن با فیلم «خیلی دور، خیلی نزدیک» با هر فیلم چند قدم به عقب برمی دارد. فیلم جدید او «یه حبه قند» هم نسبت به آثار گذشته او ضعیفتر است.
برخلاف سینماگران مدعی روشنفکری و فیلمسازان استحاله یافته سابقاً انقلابی، سینماگران ارزشی و متعهد ما در جشنواره فیلم فجر ارتقای سطح فیلمسازی خود را نشان دادند.
فیلم «33 روز» به کارگردانی جمال شورجه به طور قطع، بهترین فیلم بیست ونهمین جشنواره بین المللی فیلم فجر است. این اثر با برخورداری از صحنه های جنگی فراتر از سطح سینمای ایران، مقاومت انسانی و بزرگ حزب الله لبنان را به تصویر کشیده است. این فیلم جمال شورجه نسبت به آثار گذشته این فیلمساز بسیار زیباتر و دیدنی تر است. «33 روز» نخستین فیلم تاریخ سینمای جهان با موضوع یکی از جنگ های مهم دنیاست. البته این اثر صرفاً یک فیلم جنگی محسوب نمی شود، بلکه دارای جلوه های انسانی و عاطفی والایی هم هست.
فیلم «سیب و سلما» هم به کارگردانی حبیب الله بهمنی توانست رضایت مخاطبان جشنواره فیلم فجر را تا حدودی جلب کند. این فیلم آمیخته ای از حس و حال معنوی و زیبایی های طبیعت است. سیب و سلما نیز یک گام رو به جلو در کارنامه کارگردانش محسوب می شود.
فیلم جدید حمید بهمنی هم در کارنامه او یک حرکت رو به جلو محسوب می شود. «گلوگاه شیطان»، یک فیلم تمام عیار جنگی است که اگرچه در روایت دچار نقص هایی است، اما به خاطر جلوه های ویژه تأثیرگزارش و همچنین بازگویی بخشی از تاریخ دفاع مقدس فیلمی قابل احترام به شمار می آید. در این فیلم مجاهدت های رزمندگان اسلام در جریان عملیات شناسایی والفجر هشت به نمایش درآمده است.
یکی از اتفاقات این دوره جشنواره فجر، طلوع نسلی جدید در سینمای ایران است. امسال در آماری شگفت انگیز 24 فیلم در بخش نگاه اول (مسابقه فیلم های اول) حضور داشت. یعنی این آثار، اولین فیلم های سینمایی سازندگانشان است. نکته جالب توجه این که در میان آنها فیلمسازان بسیار جوانی دیده می شود که نشان دادند استعداد و توانایی بالقوه ای برای تبدیل شدن به سینماگرانی بزرگ دارند. ویژگی مثبت این طیف، برخورداری از جسارت، نوآوری و توجه به مسائل اجتماعی در آثارشان است. آنچه به عنوان یک تهدید برای فیلمسازان جوان و جویای نام ایران محسوب می شود، وجود رگه هایی از نگاه شبه روشنفکری و جشنواره ای است. یعنی همان راهی که دیگران رفتند و به بن بست خوردند و خود و هنر خویش را تلف کردند. لازم است که مدیریت سینمایی کشور، به خصوص مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و انجمن سینمای جوان بستر ها و زمینه هایی را فراهم کنند تا سینماگران جوان و تازه کار، با نگاهی بومی و ملی پیش بروند. تجربه نشان می دهد که واگذاشتن سینماگران و عدم پوشش مناسب آنها از سوی خودی ها باعث از بین رفتن استعدادها و سوق یافتن آنها به سیاهچاله های جشنواره های غربی است.
نتیجه این که وضعیت کنونی سینمای ایران گویای آن است که دیگر دوره سروری نام ها و ژست ها در سینمای ایران گذشته است. هم دوره بیست و نهم و هم دوره قبلی جشنواره فیلم فجر می تواند نشانه و راهنمایی برای تعیین چشم انداز این حوزه باشد. این اتفاقات، گواهی بر سخن ماندگار و پرمغز شهید آوینی است که گرچه حدود 20 سال از بیان آن گذشته، اما امروز بیش از هر زمان دیگر، مبین واقعیت موجود است:
«آینده انقلاب اسلامی در همه وجوه توسط کسانی محقق می شود که اسلام را بشناسند و مهمتر از شناختن، با جان و دل بدان پیوسته باشند. پس اجازه دهید که امید ما برای آینده سینمای ایران جز به هنرمندان مؤمن خط شکن نباشد. امام بت شکن بود و بسیجی ها به تبعیت از ایشان، خط شکن؛ و سینمای متعهد ما نیز باید خاکریزهای تثبیت شده سینمای غرب را بشکند و راهی تازه بازکند. راه ما از آنجا که غربی ها رفته اند و می رود نمی گذارد و باید متوقع بود که اگر افق هایمان با یکدیگر متفاوت است، راه هایمان نیز متفاوت باشد؛ روش هایمان نیز.»
نوشته آرش فهیم:
این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است. http://arashfahim.blogfa.com/post-294.aspx